کافه اندیشه نیکشهر
تلاش برای واکاوی فرهنگ عامه و رشد آگاهی های اجتماعی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 11248
تعداد مطالب : 5
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


حدود شش قرن پیش،حوالی قرون وسطی،سرو کارم به یک اداره دولتی افتاد،وارد ساختمان اداره شدم،بعد از پنج دقیقه پرس و جو و اصرار مرا به اتاقی راهنمایی کردند،در زدم و وارد شدم،آقایی با کت و شلوار شیک پشت میز نشسته بود  حتی به من به عنوان یک ارباب رجوع نگاه هم نمی کرد،فقط در جواب سلامم آرام گفت سلام،دلیل مراجعه ام را برایش توضیح دادم،گفت(هنوز هم به من نگاه نمی کرد): برو دوسه روز بعد بیا درستش میکنیم،گفتم نمیشه این موضوع برایم حیاتیه،باید همین امروز انجام بشه چون . . .گفت امروز سیستممون قفله،سرورمون جواب نمیده باید اینو به مرکز اعلام کنم تا در صدر اولویت های ما قرار بگیره برای فردا یا پس فردا !!! 

توی کودکستانی که ما درس میخوندیم یه چیزایی یاد گرفته بودیم ولی با این حساب به نظرم حرف هایش سروته نداشت،یا خیلی باکلاس بود که من متوجه نمیشدم،تشکر کردم(نمیدونم چرا؟)و از اتاقش خارج شدم،دم در که رسیدم کمی با خودم کلنجار رفتم دیدم نمیشه،باید کار من امروز انجام بشه،ضروریه ضروری،امدادهای غیبی در همان حال به گوشم رسید که گوشی ات رابردار و به دایی ات زنگ بزن شاید . . .،همراه اولم که واقعا اولین همراهم بوده در طول این سالها و در چنین مواقعی  خوب گره از کار آدم می گشاید،شاره دایی را گرفتم،الو سلام دایی چطوری؟؟ .....الان جلوی اداره ...... هستم میگند کارت انجام نمیشه ولی کار من یعنی .....ضروریه،دایی:اوکی همونجا وایستا الان بهت زنگ میزنم،دو دقیقه بعد،همراه اولم زنگ میخورد،دایی:برو پیش آقای .....حله!!!،فعلا......

دوباره همان اتاق تق تق تق سل ا ا،سلام آقای ....خوبی سلامتی،چرا نگفتی خواهرزاده ی فلانی هستی،اصلا نشناختمت به خدا،قبلش هماهنگ میکردی،من:هاج و واج!

داییت به گردن ما خیلی حق داره،غلامحسین(آبدارچی احتمالا)دوتا چایی واسه ما بیار لطفا،!!!! ده دقیقه بعد من دوباره دم ساختمان اداره،حالا کارم انجام شده،احتمالا خوشحالم،ولی انگار یه جای کار میلنگه،اینکه "چطور می شود که این طور می شود"؟ چرا آن "نمی شود"های صریح با یک تماس کوتاه به "می شود" تبدیل می شود،حتی به نظرم یک جای کار نه،این جا همه ی کار می لنگد.

کجای این جهان ایستاده ام که که گردش روزگار این چنین به سرگیجه دچارم کرده است؟ چشم هایم را که نمی توانم ببندم،گوش هایم را که نمی توانم بگیرم،کار از "خود را به کوچه علی چپ زدن" گذشته است،بوی گندش همه جا را گرفته،سنگ های منطق ذهنم روی سنگ بند نمی شود! حالت تهوعی عمیق وجودم را فرا گرفته است،به راهم ادامه می دهم،دور و برم را خوب نگاه میکنم حالا دیگر  هیچ کس دور و برم نیست واز ته دل فریاد میزنم: "مرگ بر جهان سوم" "مرگ بر جهان سوم"


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ شنبه 26 مرداد 1392برچسب:پارتی بازی,اداره دولتی,جهان سوم,تهوع, توسط s.r

چند سالی است که در ماه رمضان در اکثر شهرهای استان مسابقاتی تحت عنوان جام رمضان برگزار می شود،مسابقاتی با حال و هوایی متفاوت،با شور و هیجانی که در مکان های دیگر نمی بینیم وعلاقه ای که وصف ناشدنی است،دنیایی از عشق و علاقه و شور و هیجان با کمترین امکانات،در این مسابقات تیم های مختلفی از شهر و  روستاهای مختلف شرکت می کنند وبه بزمی رونق می دهند که جامعه کم دارد،در طول سی شب ماه رمضان علاوه بر مراسم های دیگری که در این ماه انجام می شود این مسابقات به شهر حال و هوای دیگری داده است،تماشاگرانی را می بینیم که از مسیرهای طولانی پر پیچ و خم روستاهای مختلف به سمت سالن تربیت بدنی می روندبه راستی در این زمین فوتبال چه می گذرد که این همه مشتاق و هوادار را در خود و اطراف خود جمع می کند؟ از بازیکن و مربی و مسوولین و هوادار گرفته،سی شب را در سالن تربیت بدنی برای تماشای مسابقات  فوتسال می گذرانند،کسانی که حتی اگر یکبار به چنین جایی رفته باشند یقینا اذعان می کنند که شور   و هیجانی وصف ناشدنی را مشاهده کرده اند.

جامعه در درون خود کسالت و یاس و رکود را پشت سر می گذارد،آن هم جامعه ای جوان که نیاز به شور و هیجان دارد و امروزه علم روانشناسی ثابت کرده که هر فردی باید شور وهیجان خود را از راه مثبت بروز دهد و آن را تخلیه کند.در جوامع پیشرفته که همه چیز درست سر جای خودش قرار دارد مکان هایی مشخص و کارشناسی شده ای برای این مورد وجود دارد،پارک های مختلف،شهربازی ها،ورزشگاه های رشته های مختلف با امکانات ویژه،سیرک ها،جلسه ها و کنفراس های مختلف برای تبادل نظر و اظهار وجود،حزب ها و اینجیو ها و ...، 

فوتبال و فوتسال همیشه طرفداران خاص خودش را داشته،طرفدارانی که به خاطرش از همه چیز می گذرند و گاهی همه زندگی شان می شود فوتبال و فوتبال. اما امروزه دیگر با پیشرفت تکنولوژی و وسایل صوتی و تصویری و اینترنت،حوصله ی مردم کمتر سر می رود و این نکته از اینجا مهم تر می شود که ناگذیر امروزه دیگر باید اینطور تفسیر کنیم که حضور درجایی به معنی عدم حضور درجای دیگر است،به طور ساده یعنی اگر آقای الف در  سالن تربیت بدنی باشد به این معنی است که او در خانه یا مثلا در مسجد نیست!،این جاست که یاد وعظ یکی مولوی ها می افتم که از جوانان انتقاد می کرد که فوتبال را به حضور در مسجد ترجیح می دهند،

اما بحث بر سر این است که فوتبال در خود چه دارد که مردم این چنین شیفته اش شده اند؟ به نظر می رسد که حس های مختلفی دست به دست هم داده اندو به مفهوم فوتبال عمق و غنا بخشیده اند:حس تعلق به یک گروه(کشور و شهر و روستا)،حس رقابت،حس برتری طلبی،حس مسوولیت پذیری،حس همزیستی اجتماعی،حس هیجان طلبی، و ...،هر کدام از این حس ها به سهم خود در جذابیت این بازی جادویی نقش قابل توجهی دارند،فوتبال امروزه دیگر یک بازی عادی در حد یک سرگرمی نیست،فوتبال یک پدیده اجتماعی بالنده و پویاست و به راستی خود یک زندگی است با همه فراز و فرود هایش باهمه شادی ها و تلخی هایش،از فوتبال باید آموخت که هیچ کس از قبل برنده نیست،لازمه موفقیت این است که همه باید باهم همکاری کنند،تلاش و تلاش وتلاش به اضافه چاشنی شانس درست مثل خود زندگی،زیبا بازی کردن هنر است نه فقط صرف بازی  کردن،اگر خطا کنیم تاونش را پس می دهیم،هر وقت ما می بازیم یکی دیگر می برد. این است زندگی در مقیاسی کوچکتر،اما ما هیچ کدام از این فراز و فرودها را در وعظ آن مولوی که انتقاد می کرد نمی بینیم.


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:فوتبال,فوتسال,جام رمضان,نیکشهر,مکران,نقد,جذابیت فوتبال,هواداران فوتبال, توسط s.r

پرسش بسی بنیادی است،سوالی که ریشه ها را هدف می گیرد،به مصداق این سخن حکیمانه که "من می اندیشم پس هستم" به راستی پس چرا نمی اندیشیم؟


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 مرداد 1392برچسب:اندیشه, توسط s.r
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :